بریت ماری اینجا بود
- دسته بندی : کتاب فارسی > رمان خارجی
- کد محصول : 1.38338
-
وضعیت :
ناموجود
- شابک: 9786007141847
- مولف: فردریک بکمن
- مترجم: فرناز تیمورازف
- وزن(گرم): 462
- تعداد صفحه: 396
- ناشر: نون
- قفسه نگهداری در کتابسرا: B-5-2 | بخش B ستون 5 ردیف 2
- توضیح: رقعی شومیز فرناز تیمورازف
داستان کتاب
ماجراهای این کتاب در مورد زن ۶۳ ساله ای به نام بریت ماری است که به شدت وسواس تمیزی دارد و خیلی هم مقرارتی است. از نظر دیگران او فردی است که فقط ایراد می گیرد و به همه چیز گیر می دهد اما در باطن زنی مهربان و خوش قلب است.
بریت ماری در ابتدای کتاب در اداره کار حضور دارد و به دنبال یک شغل است. او از این می ترسد که تنها در ساختمان محل زندگی اش بمیرد و بوی بد جسدش، همسایه ها را آزار دهد! از این می ترسد چون در روزنامه خوانده بود که جسد یک پیرزن را فقط وقتی همسایه ها از بوی بد شکایت کردند، پیدا کرده بودند.
کارل فردریک بکمن، نویسنده و وبلاگ نویس سوئدی ا ست که در دوم ژانویه ی ۱۹۸۱ در استکهلم به دنیا آمده است. پیش ترها شهرت بکمن در سوئد به خاطر وبلاگ نویسی بود. او برای روزنامه های مختلف مقاله می نوشت و همکاری اش را با مجله مترو هم شروع کرده بود. او در سال ۲۰۱۲ کتاب مردی به نام اوه را نوشت که همان سال بیش از ۶۰۰ هزار نسخه از آن فروش رفت.
پشت جلد کتاب آمده است:
حالا دیگر فردريک بکمن مشهور تر و محبوب تر از آن است که نیاز به معرفی داشته باشد. میلیون ها نفر در دنیا رمان اول او، مردی به نام اوه، را خوانده اند و شیفته اش شده اند. رمان دوم او مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است نیز شاهکاری تمام عیار بود و همین طور شهر خرس و ما در برابر شما. و حالا بریت ماری اینجا بود آمیزهای هیجان انگیز از عشق و فوتبال! شاهکاری که خیلی زود جای خود را در قلب دوستداران کتاب باز کرد و به فهرست پرفروش ترین کتابهای جهان راه یافت. ماجراهای جذاب رمان در دهکده زیبای بورگ می گذرد و داستان زنی خوش قلب و دوست داشتنی به نام بریت ماری است که عشق و زندگی زناشویی اش را در معرض خطر می بیند و راهی جالب را برای غلبه بر این مشکل انتخاب می کند. رمانی طنزآمیز و مفرح و در عین حال عمیق و فراموش ناشدنی.
قسمت هایی از متن کتاب بریت ماری اینجا بود
بریت ماری با توجه به اینکه ممکن است آدم بیفتد و بمیرد، کف خانه اش را همیشه تی می کشد، ولی این کار به این معنی نیست که از تی کشیدن لذت می برد. کنت و بچه ها هیچ وقت فرق این دو را نفهمیدند.
دیوید و پرنیلا که بچه بودند، کنت همیشه بهشان می گفت که آدم نمی تواند این بازی را با بریت ماری انجام دهد، چون «این بازی را بلد نیست.» اما این حرف درست نبود. بریت ماری بازی سنگ کاغذ قیچی را خیلی هم خوب بلد است، فقط از نظرش گرفتن سنگ با کاغذ بهداشتی نیست. قیچی که دیگر حرفش را نزن! خدا می داند آن دست ها قبلا با چه چیزهایی تماس داشته اند.
فوتبال ورزشی منحصر به فرد است، چون از کسی نمی خواهد دوستش داشته باشد، او را وادار به دوست داشتن می کند.
بریت ماری در کلوپ جوانان پرسه می زند، درست مثل یک روح سرگردان که یک نفر درِ تابوتش را باز کرده و می خواهد توی آن شب نشینی راه بیندازد.
تمام ازدواج ها یک بعد تاریک دارند، چون تمام آدم ها نقطه ضعف هایی دارند. تمام کسانی که با یک نفر دیگر زندگی می کنند یاد می گیرند به طریقی با صعف های آن ها کنار بیایند.
بریت ماری هیچ وقت نفهمید کنت اصلا چی می خواهد. چه چیزی او را راضی می کند. آیا پول زیاد برایش کافی است یا باز هم بیشتر می خواهد. دیوید و پرنیلا که نوجوان بودند، یک بار یک فنجان قهوه به کنت هدیه دادند و روی فنجان نوشته شده بود: کسی که با بیشترین داشته ها بمیرد برنده است. گفتند که آن جمله “تیکه می اندازد” اما آن جمله از نظر کنت انگیزه ای قوی بود.
عشق برای همه نباید با آتش بازی و ارکستر سمفونی همراه باشد، این به نظرم کاملا عادیه. عشق برای خیلی از ماها می تونه چیز دیگه ای باشه. چیزی که منطقیه!
به سن مشخصی که می رسید، تقریبا تمام سوال هایی که ذهنتان را به خود مشغول می کند حول یک موضوع می گردد: باید چه جوری زندگی کرد؟
Britt-Marie Was Here