پشت جلد کتاب آمده است:

من بی آنکه چندان برانگیخته شده باشم، چشم به سوی مردی که نشان داده شده بود، گرداندم. مردی جوان بود، با چهره ای رنگ باخته و عصبی که سنجیده و برازنده لباس پوشیده بود و رفتار و روشی شایسته داشت و دیدگانی که سودازدگی و مهربانی در آن نقش گرفته بود. او پول بر میز قمار می افکند و آن را خونسرد و بی اعتنا، می باخت. به خود گفتم: «برای من چه اهمیتی دارد که او باشد یا دیگری؟ می بایست یکی می بود و آن مرد در نظرمن سزاوار آن بود که به دلداری برگزیده شود. - اما خود تو چه؟ - من؟ آنچه من به دنبال آن بودم، تنها تصویری بود؛ نه چیزی بیش از آن. 

 

 

 




Sylvie

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب