کتاب راهی برای رهایی

کتاب «راهی برای رهایی» نوشته‌ی فرانسوا موریاک روزنامه‌نگار، نویسنده و شاعر فرانسوی است. وی برنده جایزه ادبی نوبل سال ۱۹۵۲ است، و یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم اروپا محسوب می‌شود. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: بارون پیر قد راست کرد، عروسش را از پایین به بالا نگریست و بدون آنکه جوابی بدهد بدون آنکه برای گی‌یوم کلمه‌ای بر زبان آورد، آشپزخانه را ترک گفت. از چهرۀ ریز و خاکستری‌رنگ کودک چیزی را نمی‌شد خواند. از این گذشته مه غلیظی همه‌جا را فراگرفته بود و چون فرولن هرگز شیشه‌های تنها پنجره را نمی‌شست، آشپزخانه تنها با نور شعلۀ هیزم روشن می‌شد. سگ‌ها خوابیده بودند. پوزه‌هاشان را روی پنجه‌های پا گذاشته بودند. پایه‌های درشت و زمخت میز عظیم. برای یک لحظه به نظر آمد که حریقی برپا شده است. دیگر هیچ‌کس حرف نمی‌زد. پل شورش را درآورده بود. خودش متوجه شده بود. به نژاد توهین کرده بود، به هزاران پدر در خاک خفته. گاله‌آس روی پاهای درازش برخاست، با پشت دست لب‌هایش را پاک کرد. از پسرک پرسید که شنلش کجاست. خودش دکمه‌های آن را بر گردن پرنده‌مانند کودک انداخت و دست او را گرفت. لگدی به سگ‌ها زد که بر روی او می‌جهیدند می‌خواستند دنبالش بروند. فرولن از او پرسید که کجا می‌رود. به جای او جواب داد: «به قبرستان، یقیناً!»

 

فرانسوا موریاک (به فرانسه:François Mauriac) روزنامه‌نگار، نویسنده و شاعر فرانسوی و برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۵۲ یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم اروپا محسوب شده‌است. فرانسوا موریاک در سال ۱۸۸۵ در بوردو از بنادر بزرگ فرانسه متولد شد، در ۱۹۳۳ به عضویت فرهنگستان کشورش درآمد، سال ۱۹۵۲ جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد و سرانجام بعد از نزدیک به هفتاد سال نویسندگی، در اول سپتامبر سال ۱۹۷۰ در شهر پاریس از دنیا رفت.

 

پشت جلد کتاب آمده است:

راهی برای رهایی از رمان های ماندگار «موریاک» است که از فرانسه ترجمه شده است و نسبت به دیگر آثار او از حال و هوای متفاوت تری برخوردار است و در مجموع اثری جسورانه به حساب می آید. سرگذشت پسرکی متفاوت و تنها که حتا مادرش نیز او را پس می زند و او خود را در دنیایی سرشار از آشوب و ترس و تنهایی بی کس و تنها می بیند.

"از متن کتاب"

هیچ قدرتی که در زمین و نه در آسمان نمی تواند زنی را از برگزیدن یک مرد و انتخاب کردنش به عنوان خداوند برحذر دارد. این شامل حال خود مرد نمی شود. زن مصمم است که این بت را در مرکز زندگی اش قرار دهد. دیگر هیچ کاری برای باقی نمی ماند جز اینکه در بیابان قلبش صحرایی بنا کند و آن را وقف این الوهیت موفرفری بنماید.

زنهای دیگر عاقبت همیشه کارشان پیش خدای خود به استغاثه و تضرع می کشد، ولی او مصمم است که از خدایش انتظاری نداشته باشد. از او چیزی نخواهد ربود مگر آنچه را که می توان از موجودی بدون اطلاعش گرفت. قدرت اعجاز آمیز یک نگاه مزورانه و یک فکر غیرقابل کنترل! شاید روزی جرات انجام یک حرکت را بیابد، شاید این خداوند تماس دهانی را بر دستش تحمل کند.

 




Le sagouin

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب