پشت جلد کتاب آمده است:

چند میز آن طرف تر، دختری تقریبا بیست ساله کنار مردی با موهای خاکستری، گردنی افراشته و وقار یک جنتلمن نشسته بود. یوتلاند فکر کرد پدربزرگش است. مرد برخاست و در حالی که به عصایی تکیه داده بود، از داخل کافه رفت.

دختر، تنها بر جای خود بر سر میز باقی ماند. بلوند بود و موهای چتری و گونه داشت. در حال نوشیدن شربت انارش بانی بود. یوتلاند به او خیره شد. به نامزد بلژیکی سابقش شباهت داشت. ماه ژوئن يوتلاند سی و هشت ساله می شد، ولی هنوز نتوانسته بود کاملا با این موضوع کنار بیاید که زندگی به یک مهمانی ابدی غافلگیرکننده می ماند.

 



از همین نویسنده: پاتریک مودیانو

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب