پشت جلد کتاب آمده است:

«صدای چمن شب ها را می شنوم که در سایه ی مقدس می رویند

- پل والري، شاعر و فیلسوف فرانسوی.

از وقتی شروع به نوشتن این صفحات کرده ام به خود می گویم بی تردید راهی برای مبارزه با فراموشی وجود دارد. و آن این است که به مناطقی از پاریس بروید که سی، چهل سال است به آن جا بازنگشته اید و بعد از ظهری را آنجا سپری کنید مثل این که در حال دیدبانی و مراقبت هستید. شاید زنان و مردانی که از خودتان می پرسید چه بلایی سرشان آمده است، گوشه ی کوچه ای، یا در گذر پارکی پدیدار شوند. یا از یکی از ساختمانهای مجاور خارج شوند.

بیست سال پیش، یک روز زمستانی به دادگاه محلی منطقهی سیزده پاریس فراخوانده شده بودم. حدود ساعت یازده از دادگاه بیرون آمدم، در پیاده روی میدان ایتالیا ایستاده بودم. از بهار سال ۱۹۶۴، دوره ای که زیاد در این محل رفت و آمد می کردم دیگر گذرم به این میدان نیافتاده بود. ناگهان متوجه شدم برای گرفتن تاکسی یا مترو و رفتن به خانه هیچ پولی در جیبم نیست. در کوچه ی پشت شهرداری، عابر بانکی پیدا کردم، ولی بعد از دادن رمز به جای اسکناس فیشی بیرون آمد که روی آن نوشته بود:

متأسفانه اعتبار لازم برای برداشت ندارید.

 




The grass of the nights
از همین نویسنده: پاتریک مودیانو
از همین مترجم: مریم جلالی فراهانی

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب