رهبری (درس هایی از زندگی و کار در منچستر)

کتاب رهبری

درس هایی که از زندگی و سال های حضورم در منچستر یونایتد آموختم – نوشته سِر الکس فرگوسن مربی افسانه ای تیم منچستر یونایتد (معروف به شیاطین سرخ) و مایکل موریتز است.

الکس فرگوسن در سال ۲۰۱۳ کتاب زندگی نامه خود را منتشر کرد اما کتاب رهبری را در سال ۲۰۱۵ نوشته است. بنابراین این کتاب بیشتر از آنکه زندگی نامه فرگوسن باشد، حاوی نکات مدیریتی و درس هایی برای زندگی است.

الکس فرگوسن کتاب رهبری را به خانواده اش تقدیم کرده است و در قسمتی از متن ابتدایی کتاب چنین می گوید:

بسیار خوش شانس بودم که دختری شگفت انگیز را ملاقات کنم که پنجاه سال همراهم است. کتی سه پسر خیلی خوب به من هدیه داده که اخلاق کاری ما را به ارث بردند و باعث افتخار ما هستند. فرزندانم شور و شوقی را به ما هدیه دادند که تصورش باورنکردنی است. ما یازده نوه در سنین پنج تا بیست و یک سال داریم.


کتاب رهبری

این کتاب نتیجه گفتگوهای متعددی بین مایکل موریتز و سر الکس فرگوسن است که موضوعات زیادی را دربر میگیرد. موضوعاتی که به گفته الکس فرگوسن، بعضی از آن ها حتی مورد توجه او نبوده اند! همان طور که از اسم کتاب پیداست، موضوعات این کتاب شامل مواردی می باشد که هر رهبری باید از آن ها آگاهی داشته باشد.

خود فرگوسن در مقدمه کتاب رهبری در جاهای مختلف در مورد کتاب چنین می گوید:

این کتاب نوعی جمع بندی درباره اطلاعاتی است که از زندگی شخصی ام و همچنین مدیریت تیم های مختلف به دست آورده ام (اولین بار در اسکاتلند به مدت دوازده سال با تیم ایست استرلینگ شایر، نت میرن و آبردین، و در ادامه به مدت بیست و شش سال با تیم منچستریونایتد).

این کتاب تلاشی است در جهت توضیح اینکه چگونه ساختار کلی تیم منچستر را شکل دادم و با موفقیت پیش بردم. من به هیچ وجه ادعا نمی کنم که این مسائل را به راحتی می توان در جای دیگر به کار برد، بلکه امیدوارم خوانندگان کتاب ایده ها و راهکارهایی را بیابند که بتوانند آن ها را در زندگی خود پیاده کنند.

این کتاب در مورد درس ها و مشاهداتی است که من در طول دوره مربیگری ام در رشته فوتبال به دست آوردم.


کتاب رهبری، مصور است و بعد از هر فصل یک عکس آمده است. در انتهای کتاب هم جدول های مختلفی آمده است که آمار مربیگری الکس فرگوسن را به شکل کامل نشان می دهد. همچنین چند نامه در انتهای کتاب آمده که یکی از جالب ترین آن ها نامه یک هوادار به بازنشستگی فرگوسن است.

به شکل کلی، کتاب رهبری از دو قسمت تشکل شده است.

۱۳ فصل از آن را سِر الکس فرگوسن بیان می کند و ۴۰ صفحه آخر را مایکل موریتز بیان می کند.

موریتز در سخن پایانی، از زاویه ای دیگر به فرگوسن نگاه می کند و کارها و شیوه رهبری او را با مدیران شرکت های دره سیلیکون مقایسه می کند.

فهرست مطالب کتاب  

  •     به خود واقعی تان تبدیل شوید
  •     پی بردن به اشتیاق
  •     کنار هم چیدن قطعات
  •     کار با دیگران
  •     تدوین استانداردها
  •     سنجش افراد
  •     تمرکز
  •     انتقال پیام
  •     رهبری! بله، مدیریت! نه
  •     خط پایان
  •     توسعه کسب و کار
  •     ارتباط با دیگران
  •     انتقال

نگاهی به کتاب رهبری

قبل از اینکه کتاب رهبری را بخوانم، کتاب ژوزه مورینیو را خوانده بودم و از آن لذت بردم. اما وقتی شروع به خواندن کتاب رهبری کردم، در همان ابتدای کتاب از فوق العاده بودن این کتاب شگفت زده شدم.

یک نکته خیلی زیبا در مورد کتاب رهبری که در جاهای مختلف به چشم می خورد، صادق بودن فرگوسن است. در جاهای مختلف فرگوسن به اشتباهات خودش اشاره می کنه و خیلی جالب به نقد خودش می پردازه، به نحوی که مخاطب فکر می کنه فرگوسن این کتاب را برای اصلاح خودش نوشته است.

فرگوسن، علاوه بر اینکه یک مربی فوق العاده در دنیای فوتبال بود، یک آدم محشر در زندگی هم هست که می تواند درس های ارزشمندی به شما بدهد. من به شخصه از خواندن این کتاب بی نهایت لذت بردم و قطعا بارها و بارها قسمت های مختلف آن را که علامت زده ام مرور خواهم کرد. به جرات می توانم به شما هم بگویم، هر سلیقه ای که داشته باشید، در کتاب رهبری قسمت های زیبا و زیادی وجود دارد که از خواندن آن نهایت لذت را خواهید برد. شاید قسمت های مدیریتی این کتاب بسیار پررنگ باشد، اما در لابه لای مطلب، نکات ریز و بسیار ارزشمندی وجود دارد که هرکسی می تواند از آن ها در زندگی خود استفاده کند.

چند قسمت بی نظیر از متن کتاب از دیدگاه من:
حتما بی دلیل نبوده که خدا به ما دو گوش، دو چشم و یک دهان داده است تا بتوانیم دو برابر حرف زدن، ببینیم و بشنویم.

علاقه من به کتاب، فرایِ حوزه فوتبال است.

از آنجا که والدینم هر دو به سختی کار می کردند، به این نتیجه رسیده بودم که تنها راه برای بهبود زندگی ام سخت کار کردن است. این مسئله در مغز استخوانم نفوذ کرده بود.

همیشه می دانستم به جای خرد کردن بازیکنان با نتقاد، با تحسین آن ها نتایج بهتری به دست می آوردم.


کارلوس کی روش در کتاب رهبری

الکس فرگوسن در قسمت های مختلف کتاب رهبری به کارلوس کی روش اشاره می کند و از او به عنوان فرد شایسته یاد می کند. در قسمتی از کتاب، فرگوسن در مورد او می گوید:

    تحسین برانگیزترین مصاحبه ای که انجام دادم با کارلوس کی روش بود. در جستجوی مربی خارجی بودم که بتواند به چندین زبان صحبت کند و به ما در ارتباط با بازیکنان خارجی کمک کند. اندی راکسبرگ مربی اسبق اسکاتلند کارلوس را به من پیشنهاد داد که در آن زمان مربی آفریقای جنوبی بود. کوینتون فورچون که اهل آفریقای جنوبی بود و در یونایتد بازی می کرد نیز کی روش را تحسین می کرد. هنگامی که کارلوس برای مصاحبه آمد همه چیز را درست انجام داد. هرگز قبل از آن او را ندیده بودم. طوری لباس پوشیده بود که انگار برای روز ازدواج خود لباس پوشیده و می توانستم از طریقه نشستن او بفهمم که به شدت مشتاق این شغل است. مشتاقانه به من نگاه می کرد (همیشه نگاه می کنم که ببینم افراد می توانند ارتباط چشمی خود را حفظ کنند یا نه، زیرا نشانه اعتماد به نفس شان است). کارلوس ایده های خوبی نیز داشت و سوالات خوبی می پرسید. او باتجربه و مشتاق بود و من در استخدام او تردید به خرج ندادم.

قسمت هایی از متن کتاب رهبری

  •     بهترین معلمان در حقیقت قهرمانان گمنام جامعه هستند.
  •     اگر مدیر یک شرکت بودم، همیشه به تفکرات جوانان با استعداد گوش می دادم چون بیشتر از همه با واقعیات زندگی امروزی و چشم اندازهای فردا ارتباط دارند.
  •     بهترین فوتبالیست ها معمولا با خودشان مبارزه می کنند تا بهتر از قبل شوند.
  •     دیوید بکام هم بسیار فوق العاده بود. زمانی که به تیم منچستر آمد در یک اتاق اجاره ای زندگی می کرد. دیوید هم در نوبت صبح و بعدازطهر و هم زمان غروب به تمرین مشغول بود. زمانی که در ابتدای فصل می خواستیم از بازیکنان تست آمادگی هوازی بگیریم، دیوید همیشه بالاتر از دیگران قرار داشت. رونالدو هم همین طور بود. او دوست داشت تا به بهترین بازیکن جهان تبدیل شود و برای این کار مصمم بود.
  •     من همیشه به بازیکنانم می گفتم: «لحظه ای که ما سخت تر از دیگر تیم ها تمرین نکنیم، دیگر منچستر نخواهیم بود.»
  •     هر عضوی از تیم باید بداند که بخشی از یک پازل ظریف و پیچیده است. اگر تکه ای جابه جا شود، تصویر دیگر به درستی دیده نمی شود.
  •     در بین اولین جامم در یونایتد و پایان دوره حرفه ایم که بیست و سه سال طول کشید، هرگز پیش نیامد که در دو فصل پیاپی هیچ جامی کسب نکنیم.
  •     هرگز از پیروزی سیر نمی شدم.
  •     افرادی که برای کسب غیرممکن ها از هرگونه تلاشی فروگذار نیستند، سزاوار ستایش هستند.
  •     همه ما روزی شکست را تجربه کرده ایم. شکست بعضی را فلج می کند، و برعکس، بعضی را برمی انگیزاند. این اراده درونی ام برای اجتناب از شکست بود که همیشه انگیزه فوق العاده ای برای موفقیت را برایم فراهم می کرد.
  •     فوتبال یکی از آن موضوعاتی است که همه خود را در آن متخصص می دانند، ولو اینکه به اندازه سر سوزنی هم دانش آن را نداشته باشند. این هم مانند سایر حوزه های سرگرمی و خلاقیت است چرا که منتقد بودن خیلی راحت تر از متخصص بودن است.

 



از همین مترجم: حسین گازر

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب