• دسته بندی : کتاب فارسی > رمان ایرانی
  • کد محصول : 1.32987
  • وضعیت : موجود

  • شابک: 9789644482878
  • وزن(گرم): 268
  • تعداد صفحه: 232
  • قفسه نگهداری در کتابسرا: B-13-5 | بخش B ستون 13 ردیف 5
  • موجودی: 1
  • توضیح: رقعی شومیز
  • امتیاز:

 کتاب در محاق  
در محاق" حکایت زنی است که در خانه اش نشسته است و در آغاز سال نو شماره های تلفن را از تقویم قدیمی اش به تقویم جدید منتقل می کند. وی در حین این کار، یک یک شخصیتهایی را که اسمهای آنها در دفتر وجود دارد برای خود تداعی می کند. وی به آنها فکر می کند و بعضی از آنها به قهرمانان واقعی کتاب تبدیل می شوند.

در این کتاب می خوانیم: لیوانی چای می ریزد و سماور را خاموش می کند. می خواهد قبل از آمدن مهمانان شماره تلفهای سررسید سال 82 را به سررسید سال 83 منتقل کند. سال 83 سال 50 سالگی او هم هست. گر چه خیلی وقت است که دیگر سالهای عمرش را شماره نمی کند. شماره ها خودبه خود می افتند، مثل شماره های زمان سنج. دیگر مثل سالهای سی سالگی، بیست سالگی و ده سالگی نیست که هر سال یکی از خطهای میدان گرد دو میدان بود، برای "دور شدن از" و "نزدیک شدن به". از خانه به دبستان، از دبستان به دبیرستان، از ایران به خارج، از تجرد به ازدواج، از ازدواج به طلاق، از خارج به ایران. شاید همین جا سالهای عمرش به شماره های زمان سنج تبدیل شدند...

 

 

پشت جلد کتاب آمده است:

سهيلا بسکی متولد ۱۳۳۲ است و تاکنون از او دو مجموعه داستان پاره کوچک انتشارات آگاه، ۱۳۸۱) و بی بی پیک (انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۴) و دو رمان به نامهای در حکایت ساختن مبال در بم (۱۳۸۵) و ذره (۱۳۸۷) توسط انتشارات فروغ در کلن چاپ شده است. او زندگینامه ویرجینیا وولف (چاپ دوم، انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۶) و خودزندگینامه اما گلدمن (انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۸) را هم ترجمه کرده است. لیوانی چای می ریزد و سماور را خاموش می کند. می خواهد قبل از آمدن مهمانان شماره تلفن های سررسید سال ۸۲ را به سررسید سال ۸۳ منتقل کند. سال ۸۳ سال ۵۰ سالگی او هم هست. گرچه خیلی وقت است که دیگر سالهای عمرش را شماره نمی کند. شماره ها خود به خود می افتند، مثل شماره های زمان سنج. دیگر مثل سالهای سی سالگی، بیست سالگی و ده سالگی نیست که هر سال، یکی از خطهای میدانی گرد دو میدانی بود، برای دور شدن از» و «نزدیک شدن به». از خانه به دبستان، از دبستان به دبیر ستان، از ایران به خارج، از تجرد به ازدواج، از ازدواج به طلاق، از خارج به ایران. شاید همین جا سالهای عمرش به شماره های زمان سنج تبدیل شدند. اما مثل همه دونده ها تا مدتی بعد از گذشتن از خط پایان هنوز باید می دوید؛ برای خانه تازه و وطن تازه، برای کارهای تازه، برای مردمی تازه. بعد بر جا ماند. جاافتاده شد. یک معنای جاافتادگی هم همین است. جاسنگینی یک کیسه پر از سالها، ساعتها و لحظه ها که وزنش را با کیلو اندازه نمی گیرند. کم کم جا می اندازد، گود می کند و فرو می نشاند. حالا هر سال بعد از افتادن یک شماره دیگر، بازماند؛ سال رفته را در سررسید جا می دهد. برای سال ۸۳ دفتری با جلد آبی خوشرنگ خریده است که مثل همه سررسیدها بلافاصله بعد از جلد آن نقشه تهران است. 

چرا تهران، نه ایران؟»

چرا نه؟ تهران بزرگ همه ایران است.» 

 




Dar Mohagh

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب