پشت جلد کتاب آمده است:

ویکی تقریبا از همه چیز می ترسد از زنبورها، هیولاها، انباریها، رعدوبرق، 
سنگ ها، عنکبوتها، بلندی هاو... اما از یک چیزی بیشتر از همه می ترسد ... 
ولد و 

در سفر شبانهی ویکی با او همراه شوتا با 
تا الان روبرو شود و بفهد که تاریکی چقدر مهربان و دوست داشتنی است. 

 



کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب