پشت جلد کتاب آمده است:

آن که جدی می گیرد نیازمند جدیت است و درست به همین دلیل است که میخواهد جدی گرفته بشود. هدایت این گونه نبود. او از جدی گرفته شدن، از به حساب آمدن و از وزن داشتن عقش می گرفت. پس لازم بود سرشاخه ها را رها و به ریشه ها حمله کند، به حافظ، به سعدی، به ادبیات هزارساله، به تاریخ چندهزارساله. او بایست از بین دو شق حافظ و خیام، زیبایی و زشتی، شعر و نثر، زندگی و مرگ، سویه نامألوف را برمی گزید. و پس زدن حافظ، زیبایی، شعر و زندگی البته کار ساده ای نبود.

 





یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب