پشت جلد کتاب آمده است:

چشمم به تکه روزنامهی کهنه ای افتاد. تاریخش به زمستانی برمی گشت که اینگرید با ریگو آشنا شده بود. آن را اینگرید به من داده بود، آخرین باری که دیدمش. موقع خوردن شام شروع کرد به حرف زدن درباره ی آن روزها از ساکش یک کیف پول پوست تمساح در آورد و از داخل کیف پول، تکه روزنامه را که با دقت تا خورده و تمام این سال ها پیش خودش نگه داشته بود. یادم می آید آن لحظه سکوت کرد. نگاهش حالت عجیبی داشت. انگار می خواست باری را که از مدتها پیش روی دوش اش سنگینی می کرد، بردارد و بسپارد به من. یا شاید حدس می زد که من هم بعدها راه می افتم و دنبالش میگردم. آگهی کوچکی بود بین تبلیغ ها، درخواست ها و پیشنهادهای کار، توی صفحهی معامله های ملکی و تجاری: 
دنبال دختر جوانی می گردیم به نام اینگرید تیرسن، شانزده ساله، ۱/۶۰ قد، صورت بیضی شکل، چشم های خاکستری، مانتو ورزشی قهوه ای، ژاکت آبی روشن، دامن و کلاه بژ، کفش های ورزشی مشکی. لطفا هر خبری از او دارید به آدرس پاریس، بلوار اورنانو، شماره ی ۳۹ دوم، آقای تیرسن ارسال کنید. 
- از متن کتاب ۔ 

 




Honeymoon
از همین نویسنده: پاتریک مودیانو

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب