پشت جلد کتاب آمده است:

مجموعه چشم و چراغ -۱۷ 
آن طرف رودخانه، یک گله درخت همیشه سبز تیره بود، احتمالا سرو آزاد، اما آن قدر دور بودند که نمیشد به یقین گفت. و حتا دورتر از آن، روی دامنه ی تپه ی دیگری، خانه ای بود که از دور خیلی کوچک به نظر می رسید. رویش به طرف خانه ی ما بود. ما هیچوقت به دیدن شان نرفتیم و با آنها آشنا نشدیم. به چشم من شبیه خانه ی کوتوله های توی قصه بود. ولی اسم مردی را که آنجا زندگی می کرد، یا زمانی زندگی میکرد چون شاید تا حالا مرده باشد، میدانستیم. رالی گرین، اسمش این بود، و به رغم این که شبیه اسم کوتوله هاست، نقش بیشتری در چیزی که مینویسم ندارد. چون این داستان نیست، همه اش زندگیست. 
( از داستان جان شیرین) 

 

 

 




Dear life : stories

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب