پشت جلد کتاب آمده است:

مرد شتاب زده گوشه ای از نان را کند. چانه اش می لرزید. احساس کرد که چگونه عضلات دهان و فکش بالا و پایین می پرد. سپس دندان هایش را در تکه ناهموار و نرم بریده شده نان فرو برد و مشغول خوردن شد. او نان می خورد، گو اینکه بیات بود و از هفته پیش مانده بود. تکه نانی خشک بود. برچسب سرخ رنگ شرکت نان پزی. هم چنان با دندان هایش به کندن ادامه داد. حتی پوسته قهوه ای رنگ چرم مانند روی نان را هم خورد. آن گاه تماس نان را با لب هایش هم چون نوازشی خشک احساس می کرد. در حالی که دندان هایش در کار تکه تکه کردن نان بودند.

 





یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب