اتفاق
- دسته بندی : کتاب فارسی > رمان ایرانی
- کد محصول : 1.30682
-
وضعیت :
موجود
- شابک: 9789644484728
- مولف: گلی ترقی
- وزن(گرم): 347
- تعداد صفحه: 302
- قفسه نگهداری در کتابسرا: B-13-5 | بخش B ستون 13 ردیف 5
- توضیح: رقعی شومیز
کتاب اتفاق
"اتفاق" رمانی است به قلم "گلی ترقی" که داستانی متفاوت را همچون همیشه، از این نویسنده ی مطرح معاصر، به خوانندگان عرضه می دارد. "اتفاق" قصه ی خواهر و برادری است دو قلو به نام های "نادر" و "شادی" که یک کودکی سرشار از لذت های معمول را در کنار خانواده ی خود سپری کرده اند. اما "اتفاق" فقط داستانی از خوشحالی های دوران کودکی نیست و زندگی این خواهر و برادر دو قلو، در پی مهاجرت، دستخوش تغییر می شود. جفتی که از رحم مادر کنار هم بوده اند، با مهاجرت نادر جهت ادامه تحصیل در آمریکا و ماندن شادی همراه با خانواده، از هم دیگر جدا شده و فاصله ای که این جدایی درازمدت بین آن ها به وجود آورده، حیاتشان را دگرگون می کند.
"گلی ترقی" تا پیش از نوشتن رمان "اتفاق"، عمدتا در زمینه ی خاطره نویسی و روایت موارد نوستالژیک قلم می زد؛ اما "اتفاق" ورود موفق او به دنیای داستان نویسی بود که به سرعت توجه خوانندگان را به آثار وی جلب کرد و سبب شد تا مقایسه های مختلفی میان این کتاب و دیگر آثار نگارشی "گلی ترقی" صورت گیرد. مساله ی مهاجرت، یک سنگ بنای اساسی در آثار "گلی ترقی" به حساب می آید و نویسنده با تکیه بر تجربیات خود از مهاجرت و ترک میهن، ابعادی از این مساله را بررسی می کند که بسیاری را قادر به همذات پنداری با احساسات، اندوه ها و اندیشه های مهاجرین می نماید. وی تاثیر مهاجرت بر زندگی را به دور از اغراق به تصویر می کشد و بینشی که از خواندن این اثر و دیگر آثار داستانی "گلی ترقی" به دست می آید، می تواند به بسیاری از خوانندگان، علی الخصوص مهاجرین در این زمینه کمک کند.
پشت جلد کتاب آمده است:
دوقلوها - نادر و شادی - صبح زود چهارم مرداد ۱۳۲۲ در خانه ای ساحلی نزدیک دریا به دنیا آمدند. بچه های سالمی بودند و به سرعت رشد کردند. کنار هم می خوابیدند و با صدای موج های بلند در گوشهای کوچکشان به خواب می رفتند. بزرگ تر که شدند، تا دورها، تا آنجا که آب دریا سرد و زلال می شد، شنا می کردند. با پیچ و خم دریا آشنا بودند و زبان آب را می دانستند. بدن جوانشان را به دست موج های خروشان می سپردند، چشم هایشان را زیر آب باز می کردند و به هم خیره می شدند. خسته که می شدند، روی آب دراز می کشیدند و دست هم را می گرفتند. اگر گردابی ناگهان غافلگیرشان می کرد، به هم می چسبیدند و با هم غرق می شدند. دوقلوهای عاشق. جدایشان می کردی، می مردند.» تصویر روی جلد دوقلوها را در بدو تولد نشان می دهد. نادر چند دقیقه دیرتر از شادی به دنیا آمده و دلهره این چند لحظه تنهایی با او مانده است. شادی دستش را روی دهانش گذاشته و در گوش او پنهانی زمزمه می کند. دلم می خواست بدانم چه می گوید. احتمالا دلداری اش می دهد: «نترس، من با تو هستم.» این حرفی ست که بارها به نادر گفته، چه وقتی که کنارش بود و چه زمانی که از او دور بود و در خواب هایش ظاهر می شد.
event