کتاب مونالیزا  
داستانی در رابطه با زندگی مونالیزا و آن چه که بر او گذشته است. لیزا در دوره ای متولد شد که داشتن دختر چیزی جز دردسر، هزینه و عذاب به حساب نمی آمد و مردم دختران را وسیله ای از جانب خدا برای رنج پدر و مادر می دانستند، اندیشه ای که حتی راهبان و عالمان دین بر آن استوار بودند. دخترک در خانواده ای متمول چشم به جهان گشود و از محبت پدر و مادر بی نصیب نماند.
دوران بلوغ، روزگار بی سرو سامانی و ماجراهایی که منجر به آفرینش تصویر بی نظیر او گشت، در کنار شرح اتفاقات دوره رنسانس، در رمان پیش رو گنجانده شده و داستانی خواندنی را به وجود آورده است.

 

پشت جلد کتاب آمده است:

لئوناردو، فراغت پیدا کرد و در فصل بهار به عمارت جوكوندو برگشت تا تصویر لیزا را به پایان رساند. لیزا به تصور آن که تصویرش تمام شده است، اصرار داشت لئوناردو فوری آن را به اوریینو بفرستد«آیا متوجه هستی از هنگامی که کشیدن تصویر را آغاز کرده ای، بیش از دو سال می گذرد؟ خویشاوند من باید برای دیدن آن بی تاب شده باشد.) لئوناردو از او خواهش کرد اجازه دهد مدت بیشتری بر روی آن کار کند، چون از لبخند تصویر راضی نبوداو به لیزا گفت: «اغلب مردم با لب هایشان می خندند، اما شما با چشم هایتان لبخند می زنید.)




یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب