پشت جلد کتاب آمده است:

نیکیتا نزدیک صبح بیدار شد. سرما، که دوباره نیزه اش را در پشتش فرو می برد بیدارش کرد. به خواب دیده بود که از آسیاب می آید و گاری آرد اربابش را می آورد و ضمن عبور از نهر چرخ گاری از پل لغزیده و در آب مانده بود. به خواب دید که به زیرکاری خزیده و آن را بر گرده گرفته بود تا بلندش کند اما عجیب آن بود که کاری نمی خواست حرکت کند و به پشت او چسبیده بود و او نه می توانست آن را بلند کند و نه از زیر آن بیرون آید و بار سنگین گاری کمرش را خورد می کرد. 
- از متن کتاب ۔ 

 




Master and man

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب