پشت جلد کتاب آمده است:

موج قدرت حس وحال دیگری هم با خودش می آورد و آن خاطره زندگی ای است که نتوانستم نجاتش دهم؛ صدای ماشینی که جلوی دروازه های غول آسای منزلمان ترمز کرد، دری که باز شد و جسد بی جان اما هنوز گرم برادر دوقلویم که نقش زمین شد. خاطره خون آلخاندرو که پله هایی را که در بچگی از آنها بالا و پایین می رفتیم، رنگی کرد. خاطره سرش که در آغوشم بود و من که داشتم خون گریه می کردم...




When We Left Cuba

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب