پشت جلد کتاب آمده است:

آنگاه که درباره تو می نویسم

با پریشانی دلنگران دواتم هستم

و باران گرمی که درونش فرو می بارد...

و می بینم که مرکب

به دریا بدل می شود

و انگشتانم به رنگین کمان

و غم هایم به گنجشکان

و قلم به شاخه زیتون

و کاغذم به قضا

و جسمم به ابرا

خویشتن را در غیابت

از حضورت آزاد می کنم

و بیهوده با تبرم

بر سایه های تو بر دیوار عمرم

حمله می کنم

زیرا غیاب تو

خود

حضور است

چه بسا که برای اعتیاد من به تو

درمانی نباشد

به جز جرعه های بزرگی

از دیدار تو

در شریان من!

 




یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب