• دسته بندی : کتاب فارسی > رمان خارجی
  • کد محصول : 2.18712
  • وضعیت : ناموجود

  • شابک: 9786002294937
  • مترجم:
  • وزن(گرم): 252
  • تعداد صفحه: 279
  • قفسه نگهداری در کتابسرا: B-17-6 | بخش B ستون 17 ردیف 6
  • موجودی: 0
  • امتیاز:

کتاب برادران سیسترز

داستانی تلخ، وسترن و در عین حال طنز است. این کتاب دومین اثر نویسنده کانادایی است که در سال ۲۰۱۱ به چاپ رسیده و جوایز ادبی اصلی کانادا را دریافت کرد و نامزد دریافت جایزه بوکر شد. برادران سیسترز تقریبا در تمام فهرست‌های بهترین‌های سال حضور داشت و در امریکا و کانادا جزء پرفروش‌ترین کتاب‌ها بود و هنوز هم هست.

آیریش تایمز درباره این رمان نوشته است:

چه‌قدر عالی، چه‌قدر خنده‌دار و چه‌قدر غمگین.

همچنین کلیولند پلین دیلر درباره برادران سیسترز نوشته است:

پاتریک دوویت درست مثل تارانتینو می‌داند که چطور نوع نگاه ماجراهای خون‌بار را خنده‌دار جلوه دهد و درست مثل مارک تواین می‌داند خواننده تمایل دارد ایرادات شخصی راوی را عفو کند.

 

در قسمتی از پشت جلد کتاب، بخشی از رمان آمده است:

«آخرین‌باری که بعد از چند ماه کار توی معدن برگشتم به شهر یه کیسه‌ی بزرگ طلا همراهم بود، با این‌که می‌دونستم این کار دیوونگیه ولی تصمیم گرفتم تو یکی از گرون‌ترین رستوران‌های شهر یه غذایی حسابی بخورم. به استحضارتون برسونم که مجبور شدم برای یه وعده غذا سی دلار پول بدم. غذایی که اگر توی شهر خودم خورده بودم نیم‌دلار بیشتر برام خرج برنمی‌داشت»
چارلی مشمئز شد «فقط یه مشنگ همچین پولی می‌ده.»
مرد گفت «صددرصد باهاتون موافقم و مفتخرم که ورود شما رو به شهر مشنگ‌ها خوش‌آمد بگم. ضمناً امیدوارم تبدیل شدن شما به یک مشنگ تمام‌عیار تجربه‌ی خوشایندی باشه.»


خلاصه کتاب برادران سیسترز
کتاب داستان زندگی دو برادر، دو آدم‌کش حرفه‌ای را در تب و تاب یافتن طلا و دست پیدا کردن به ثروتی باد آورده، بیان می‌کند. برادران سیسترز سیاهی و خشونت نیمه قرن نوزدهم میلادی را به خوبی به تصویر کشیده و آن را با طنزی تلخ به دل خواننده خود می‌نشاند.

در این کتاب با دو برادر به نام‌های چارلی و ایلای روبه‌رو می‌شویم. برادرانی با نام خانوادگی سیسترز و شهرتی نفرت‌برانگیز و دلهره‌آور به سبب آدم‌کشی‌های پی در پی و موفقیت آمیزشان. داستان از آن جایی شروع می‌شود که چارلی و ایلای برای کشتن فردی به نام وارم، فردی که گمان می‌رفته اندوخته طلا بسیار دارد اجیر می‌شوند. مابین داستان در کنار روح سیاه و متروک چارلی، با روح سرد ایلای؛ راوی داستان، که نقطه نوری بی‌حال در آن بی‌کران خاکستری عواطفش در حال درخشیدن است آشنا می‌شویم.

ایلای در کنار این که بی‌رحمی بی‌مانندی دارد اما، محبت و دل رحمی قابل توجه و شگفت‌انگیزی به کار می‌بندد. با وجود این که به عنوان فردی آدم‌کش، آن هم نه آدم‌کش معمولی که فردی حرفه‌ای، زبانزد است، گاهی چنان از خود گذشتگی‌هایی به کار می‌بنند که خواننده را انگشت بر دهان باقی می‌گذارد. در طول کتاب به خوبی روشن است که ایلای از این حرفه که در پیش گرفته‌اند چندان دل خوشی ندارد و بارها نیز این امر را به گونه‌های مختلف بر زبان می‌راند. گاهی انزجار خود را از آدم‌کشی، با بخشیدن غنیمت‌هایش به فردی که بدان نیاز دارد نشان می‌دهد و گاه به ابراز علاقه کردن به شغل فردی دیگر.

این دو برادر در طی راه خود با افراد و شخصیت‌های جالب و متفاوتی روبه‌رو می‌شوند که تک به تک در عین طنازی و نشاندن لبخند بر لب‌هایتان، جای خود را برای مدت‌های دراز در گوشه و کنار اندیشه‌تان باز می‌کنند و تا روز‌ها پس از تمام شدن کتاب، افکارتان را صدا می‌زنند. و در پس تمام این اندیشه‌ها ایلایی را خواهید دید که از شرایطش ناراضی بود، ایلایی که در اوج سنگ قلبی محبت‌هایی را می‌کرد که شاید من و شما در شرایط او هرگز دست به آن کار ها نمی‌زدیم. همه فکر می‌کنند در وجود یک آدم‌کش به طور قطع چیزی به اسم و نشان عاطفه وجود ندارد اما ایلای را که بشناسید، همه چیز فرق می‌کند.


جملاتی از متن رمان برادران سیسترز
بیشتر مردم به ترس‌ها و حماقت‌هایشان زنجیر شده‌اند و جرات ندارند بی‌طرفانه قضاوت کنند که مشکل زندگی‌شان چیست. بیشتر آدم‌ها همین طور زندگی‌شان را بی‌هیچ رضایتی ادامه می‌دهند بدون این که تلاش کنند تا بفهمند سرچشمه نارضایتی‌شان از کجاست یا بخواهند تغییری در زندگی‌شان ایجاد کنند. سرآخر می‌میرند در حالی که هیچ چیز در قلبشان نیست.

پیرزن به چارلی گفت: «هر قلبی صدای خاص خودشو داره. مثل ناقوس که صدای این یکیش با اون یکیش فرق می‌کنه. صدای قلب تو آزاردهنده‌ترین صداییه که به عمرم شنیدم جوون. گوش‌هام درد گرفت از شنیدنش. همون طور که چشم‌هام از نگاه کردن به چشم‌هات درد گرفته‌ن.»

میفیلد چند لحظه به من خیره شد و بعد رو کرد به چارلی. پنج تا سکه طلای بیست دلاری عقاب نشان انداخت روی میز و چارلی با کف دست جمع شان کرد. دوتایشان را به من داد و من هم گرفتم. تصمیمم بر این بود که پول را حتی مسخره تر از قبل خرج کنم. فکر کردم دنیا چه جور جایی می‌شد اگر پول طوقی نبود بر گردن و روحمان.




The Sisters Brothers

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب