پشت جلد کتاب آمده است:

آیا بشنوی! ناتوان از گوش سپردن به زبان مادری ات، به کلماتی که جهان را از عمق اولین تاریکی بیرون کشیدند؟

البته می توانی به هر زبانی سخن بگویی، می توانی دستور شام بدهی و از سیاست حرف بزنی، یا از شلوغ شدن بیش از حد شهرها در انگلستان یا اسپانیا، ولی آیا عشقت را هم می توانی بیان کنی، آیا می توانی این کار را به زبانی که مال تو نیست انجام دهی؟

و با خود گفتم: دلبندم، جوجه اردکم، آهوی ناز کم، بره غزالم، عزیز دلم، طلوع چونان برف بهارم، کوهپایه کوتاه لطيفم، شاهزاده خانم بیداری ام، کبوتر نازارم تر چکم، الهه مهربانم، عشقم، آیا ممکن است تو دیگر از آن من نباشی؟ آیا ممکن است تو را بگذارم و بگذرم، که تو را ترک گویم، تنها موجودی را که می تواند با لطافت به هیجانم آورد؟ - سپس فهمیدم: چه جهان پروحشتی است جائی که در آن تنها می توانی میان میهنی که قول رنج میدهد و رنجی که ترک آن به همراه می آورد بر گزینی، و به خود گفتم: تنها امتیاز آدمی حق انتخاب است، حتی اگر میان دو اندوه باشد. نمیدانم کدام رنج بزرگتر است، ولی اگر بمانم تنها نیستم. با شما باقی خواهم ماند، با دوستانم.

 




My Crazy Century
کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب