کازو ایشیگورو (Kazuo Ishiguro) (زاده ی ۸ نوامبر ۱۹۵۴ در ناگازاکی) نویسنده ی انگلیسی ژاپنی تبار است که خانوادهاش وقتی پنج ساله بود، به انگلستان مهاجرت کردند. ایشیگورو مدرک کارشناسی خود را در زبان انگلیسی و فلسفه از دانشگاه کنت در سال ۱۹۷۸ و مدرک کارشناسی ارشدش را در رشته ی نویسندگی خلاق در سال ۱۹۸۰ از دانشگاه انگلیای شرقی دریافت کرده است.او یکی از شناخته شده ترین نویسندگان معاصر انگلستان است و در سال ۱۹۸۶ برای کتاب هنرمندی از جهان شناور برنده ی جایزه ی وایتبرد و در سال ۱۹۸۹ برای کتاب بازمانده ...

 

بازمانده روز با عنوان اصلى the remains of the day سومین کتاب از کازوئو ایشی گورو نویسندهٔ انگلیسی-ژاپنی است که در سال ۱۹۸۹ موفق شد جایزه بوکر را از آن نویسنده‌اش کند. ایشى گورو در ٨ نوامبر ١٩۵۴ در ناگازاکى ژاپن به دنیا آمد و خانواده‌اش وقتی او پنج‌ساله بود به انگلستان مهاجرت کردند، به همین دلیل تمام آثار ایشى گورو به زبان انگلیسى منتشر شده است.

این رمان که در سال ۱۹۸۴ موفق به دریافت جایزه بوکر شده است در زمره ۱۰۰ رمان برتر جهان قرار گرفته است. فیلمی هم بر اساس این رمان ساخته شده است. همچنین ایشی گورو توانست در سال ۲۰۱۷ برنده جایزه نوبل ادبیات شود.

مترجم کتاب – نجف دریابندری – که ترجمه‌ای ناب از کتاب ارائه کرده است، در مورد انتخاب عنوان رمان مى‌نویسد:

رمان remains را نه به صورت فعل، بلکه به صورت اسم به کار مى‌برد. از این صورت معناى دیگرى برمى‌آید، که عبارت است از بقایاى شخصى یا چیزى که خودش در گذشته و از میان رفته است و فقط جسدى یا ویرانه‌اى از او برجا مانده است. این تعبیر از عنوان رمان را مى‌توان «بقایاى روز» یا حتى «ویرانه هاى روز» ترجمه کرد. به این معنى که روز عمر راوىِ داستان که با روز رونق سراى دارلینگتون به عنوان کنایه‌اى از اشرافیت انگلیسى و امپراتورىِ بریتانیا به طور کلى به پایان رسیده است و آنچه از آن بازمانده است ویرانه‌اى است که اینجا به صورت یادداشت‌هاى بازمانده از یک سفر شش روزه مى‌خوانیم.


خلاصه رمان بازمانده روز
در این کتاب ما خاطرات استیونز را دنبال مى‌کنیم. استیونز، راوى رمان و سرپیش‌خدمت‌سراى دارلینگتون، در خدمت اقاى فارادى آمریکایى است. داستان با تدارک دیدن استیونز براى سفر و کسب اجازه از آقاى فارادى در جهت استفاده از ماشین فورد ارباب، آغاز مى‌شود. آقاى فارادى در ماه اوت و سپتامبر به مدت ۵ هفته به ایالات متحده سفر مى‌کند و استیونز را تشویق کرده است که به تعطیلات برود و از رانندگى در جاده‌هاى انگلستان لذت ببرد.

 

پشت جلد رمان آمده است:

این یک داستان ساده و سر راست نیست؛ در واقع بافت پیچیده‌اى از چند لایه داستان است که هرکدام در تراز و زمان خاص خودشان جریان دارند، و خواننده داستان باید به آن ها توجه داشته باشد.

لحن غالب در این داستان لحن رسمى و مضحک پیش‌خدمتى است که یک عمر ناچار بوده است در دایره زبان خشک و بى‌جانى که بیرون رفتن از آن در حد او نیست حرف بزند. مى توان گفت که سراسر این داستان سلسله بى‌پایانى است از کلیشه‌هاى فرسوده زبان نوکرمآب و ادارى انگلیسى.

 

نجف دریابندری در مقدمه خود می‌نویسد:

خاطرات استیونز از دو نوع است: اول آنچه به خود او مربوط مى‌شود، که داستان عشق ناکامى است که نه تنها به سرانجامى نرسیده، بلکه هرگز بر زبان هم نیامده است؛ دوم رویدادهاى مهمى است که در سراى دارلینگتون (خانه لرد) زیر چشم نویسنده‌ى خاطرات مى‌گذشته ولى نویسنده زیاد از آن سر در نمى‌آورده است؛ این رویدادهاى تاریخى مربوط‌اند به تلاش محافل اشرافى و محافظه کار انگلستان در سال‌هاى پس از جنگ جهانى اول براى کمک به نازى‌هاى آلمان و سپس آشتى دادن دولت انگلیس با آلمان هیتلرى پیش از شروع جنگ جهانى دوم، و شکست این محافل پس از وقوع جنگ و پى‌آمدهاى آن، از جمله برچیده شدن بساط امپراتورى و از میان رفتن طبقه‌اى که استیونز تمام عمرش را در خدمت آن گذرانده و معناى زندگى‌اش را در کیفیت اعلاى این خدمت مى‌دیده است. این لایه «ضخیم» دیگرى است که در زیر لایه بیرونى داستان خوابیده و به واسطه لایه‌هاى نازک‌ترى با آن جوش خورده است.


درباره کتاب بازمانده روز
بازمانده روز یک رمان قابل توجه و همانطور که در پشت جلد آمده است، چند لایه است. این داستان همانند دو رمان پیشین ایشى گورو از زبان اول شخص است و در اینجا استیونز داستان را روایت می‌کند. پس دقیق شدن بر روى شخصیت استیونز (همانند شخصیت کتاب‌هاى کلاسیک) و جملات و عقاید او در کتاب بسیاز حائز اهمیت است. و این موضوع دقیقا یکى از دلایل شگفت‌انگیز و مهم بودن این کتاب است.

استیونز شخصیتى آرام، کاملا متمرکز و وسواس در مورد وظایفش است. بازمانده روز داستان یک پیش خدمت نیست که قصد دارد صعود کند یا مخفیانه ارباب را نادیده بگیرد و یا حتى خود را با اربابش مقایسه کند، در عوض، استیونز تنها یک هدف دارد – خدمت در راستاى آرزوهاى ارباب و انجام وظایفش به بهترین نحوى که مى‌تواند.

وظایف من فقط وقتى انجام گرفته است که ببینم جناب لرد بار سنگینى را که برداشته‌اند به سر منزل مقصودشان رسانده باشند. روزى که کار ایشان به سرانجام برسد، روزى که ایشان تاج موفقیت را بر سر بگذارند و خاطر جمع بشوند که هر کوششى را که از ایشان توقع مى‌رود به عمل آورده‌اند، فقط در آن روز است که من به قول شما از بخت خودم راضى خواهم بود. (بازمانده روز – صفحه ۲۵۴)

ما بارها در کتاب مشاهده مى‌کنیم که استیونز به هیچ چیز دیگری جز کارش اهمیت نمى‌دهد، به همین دلیل فارادى معتقد مى‌شود که تعطیلات براى سلامت روان استیونز ضرورى است و دقیقا به همین دلیل استوینز از فرصت استفاده مى‌کند و به سفر مى‌رود. البته او در طول سفر هم مُدام خاطرات خود را مرور مى‌کند و…


جملاتی از متن کتاب بازمانده روز
آن چه زیبایی سرزمین ما (انگلستان) را از سایر جاها جدا می‌کند، همین نداشتن جنبه هیجان‌انگیز و حیرت‌آور است. حسن این سرزمین در آرامش و حالت سکون و سکوت آن است. مثل این است که زمین از زیبایی و عظمت خودش خبر دارد و نیازی نمی‌بیند که آن را به صدای بلند اعلام کند. در مقابل، آن جور مناظری که در افریقا و آمریکا پیدا می‌شود، با آن که بلاشک بسیار هیجان انگیزند، به نظر بیننده منصف مسلما به آن خوبی نمی‌آیند؛ علتش همین خودنمایی بی‌جایی است که در آن‌ها مضمر است. (بازمانده روز – صفحه ۴۸)

وقتی جنگ تمام شد، ادامه‌ی تنفر از دشمن کار قشنگی نیست. وقتی پشت طرف به خاک آمد، کار تمام است. دیگر لگد زدن به او معنی ندارد. (بازمانده روز – صفحه ۱۴۰)

تصمیمات مهم این دنیا در واقع در مجالس مقننه یا در ظرف چند روز اجلاس فلان کنفرانس بین‌المللی، آن هم در معرض دید عموم مردم و مطبوعات، اتخاذ نمی‌شود. بلکه تبادل نظر و اتخاذ تصمیم واقعی در محیط آرام و خلوت بزرگ‌ترین خانه‌های این مملکت صورت می‌گیرد. (بازمانده روز – صفحه ۱۷۸)

پیش خدمت خوب آن است که کاملا و تماما در نقش خود «جا افتاده» باشد؛ نباید این نقش را مانند لباس نمایش یک ساعت به دوش بیندازد و ساعت دیگر آن را از دوش بردارد. برای پیش خدمتی که به «تشخص» و حیثیت خود اهمیت می‌دهد فقط و فقط یک وضع وجود دارد که در آن می‌تواند از نقش خود بیرون بیاید، و آن تنهایی مطلق است. (بازمانده روز – صفحه ۲۰۸)

یکی از امتیازات انگلیسی بودن این است که شما هر کس باشید، اعم از این که غنی باشید یا فقیر، آزاد به دنیا آمده اید و در بیان عقیده خودتان آزادید، می‌توانید نماینده خودتان را به پارلمان بفرستید یا از پارلمان بیرون بیندازید. اگر از بنده می‌پرسید، تشخص و حیثیت یعنی این، قربان. (بازمانده روز – صفحه ۲۲۸)

بله، من شوهرم را دوست دارم. اول دوستش نداشتم. تا مدت مدیدی دوستش نداشتم. آن همه سال پیش که از سرای دارلینگتن رفتم، هیچ باورم نمی‌شد که واقعا و حقیقتا دارم می‌روم. فکر می‌کردم این هم یک حقه‌ی دیگر است که دارم سوار می‌کنم، آقای استیونز، برای این که لج شما را در بیاورم. وقتی آمدم این جا و دیدم که شوهر کرده‌ام، جا خوردم. تا مدت مدیدی غمگین بودم، خیلی هم غمگین بودم. ولی بعد، سال‌ها آمدند و رفتند، جنگ شد، کاترین بزرگ شد، آن وقت یک روز فهمیدم که شوهرم را دوست دارم. وقتی آدم این همه وقت با کسی سر کند، بالاخره به او عادت می‌کند. (بازمانده روز – صفحه ۲۳۷)

باید برای خودت خوش باشی. بهترین قسمت روز شب است. تو کار روزت را انجام داده‌ای. حالا پاهات را بگذار بالا و خوش باش. من این جوری می‌بینم. از هر کس می‌خواهی بپرس. بهترین قسمت روز شب است. (بازمانده روز – صفحه ۲۹۴)




یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب