مهار ناشدنی
- دسته بندی : کتاب فارسی > روانشناسی
- کد محصول : 1.16406
-
وضعیت :
ناموجود
- مولف: نیک وی آچیچ
- مترجم: مسیحا برزگر
- وزن(گرم): 406
- تعداد صفحه: 343
کتاب زندگی بی حد و مرز
کتاب زندگی بی حد و مرز اولین کتاب نیک وی آچیچ است.
بدون شک یکی از شگفت انگیزترین انسان های روی کره زمین است. نیک علاوه بر سخنرانی های بسیار زیادی که در سراسر جهان انجام می دهد اکنون به عنوان نویسنده هم فعالیت می کند و تا کنون دو کتاب منتشر کرده است.
نیک اهل استرالیا هستش و در هنگام تولد به علت ابتلا به سندروم تتراآملیا بدون دست و پا به دنیا آمد.
کتاب زندگی بی حد و مرز در مورد چیست؟
زندگی بی حد و مرز در مورد زندگی خود نویسنده یعنی نیک وی آچیچ است.
او در این کتاب از ماجرای سفر خودش به این دنیا حرف می زند و از مشکلات بسیار زیادی که با آن ها رو به رو بوده سخن می گوید.
این کتاب در ۱۲ فصل به شرح زیر نوشته شده است:
- اگر در زندگی تو معجزه ای رخ نمی دهد
- نه دست، نه پا و نه محدودیت
- دلی سرشار از ایمان و اطمینان
- وجود به طور کامل ناکامل خود را دوست بدار
- ما هیچ، ما نگاه!
- بی دست و بی پا، اما نه بی آزار و اذیت
- بجنب! آیا صبح نزدیک نیست؟
- ریشه در خاکی تازه
- کم و بیش، به دیگران اعتماد کن
- شیفته فرصت های برابر
- دیوانه دیوانگی
- رسالت تو بخشش است
در هر فصل ماجراهایی جالب و خواندنی از زندگی نیک را می خوانیم. اینکه او چطور با مشکلات دست و پنجه نرم می کرد و چطور توانست به سخنرانی بزرگ تبدیل شود.
در پشت جلد کتاب آمده است:
من ایمان دارم که زندگیم حد و مرزی ندارد. دلم می خواهد تو نیز صرف نظر از دشواری های زندگیت چنین احساسی داشته باشی.
در مورد کتاب زندگی بی حد و مرز
قبل از هرچیزی باید اشاره کنم که نگارش این کتاب بسیار ساده و روان است. و نیک ماجرای زندگی خود را بدون هیچ پیچ و خمی تعریف می کند.
هرچند که کتاب یک تم انگیزشی نیز دارد اما بیشتر زندگی خود نیک الهام بخش می باشد.
هنگامی که به مطالعه کتاب می پردازید متوجه می شوید که نیک چقدر از نظر روحی و روانی خودش را تقویت کرده است تا بتواند از پس مشکلات بر آید و بعد احتمالا به زندگی خود نگاه می کنید که چطور بعضی وقتها خیلی زود تسلیم می شوید.
شاید قسمتی از کتاب که در ذهن همه خواننده ها باقی بمونه آن جاست که نیک با پسر قلدر مدرسه دعوای حسابی راه میندازه. باورتون میشه؟ نیک بی دست و پا و دعوای حسابی؟
وی آچیچ یک آدم بسیار شوخ طبع نیز می باشد و در تمام سخنرانی هاش از شیرین کاری های خودش تعریف می کند که این موضوع را در کتاب هم می توانید مشاهده کنید. چه خوب است که با خواندن این کتاب ما هم زندگی بی حد و مرز را تجربه کنیم.
بدون شک هر کسی که این فرد را ببیند دوست دارد کتابش را هم بخواند. اما شاید این کتاب در میان نوجوانان و جوانان محبوب تر باشد.
قسمت هایی از کتاب
- پزشکان و پرستاران شوکه شده بودند و به سرعت مرا از مادرم دور کردند. مادرم که پرستار همان بیمارستان بود، متوجه شد که اتفاق بدی افتاده است. پرسید چه شده؟ بچه مرا کجا بردید؟ راستش را بگویید؟ کسی توان نداشت ماجرا را به مادرم بگوید. واقعیت این بود که من بدون دست و پا به دنیا آمدم، فقط یک تنه بودم.
- در سال های اخیر، والدینم به صراحت درباره ترس ها و نگرانی های خود پس از تولد من صحبت کی کنند. آن ها خوب می دانستند که من بچه رویایی آن ها نبودم.
- اعتراف می کنم که روزی هیچ گمان نمی کردم که بتوانم سرنوشت خود را به گونه ای که دوست دارم رقم بزنم. فکر می کردم از دست من کاری برنمی آید. می خواستم بدانم من چه تغییر مثبتی می توانم در جهان ایجاد کنم و یا چه راهی را می توانم در پیش بگیرم.
- هنگامی که هفت ساله بودم در حالی که روزی سخت را پشت سر گذاشته بودم از مدرسه به خانه رفتم، مسخره ام کرده بودند، سرخورده شده بودم. آن روز ساعت ها روبروی آینه ایستادم و خودم را تماشا کردم. من همه مشکلات بچه ها و نوجوانان را داشتم، بعلاوه نداشتن دست و پا.