پشت جلد کتاب آمده است:

نگاهش روی میلیون ها چشم خیره به خود جست میزد تا شاید بتواند از دام آن همه نگاه نامحرم رها شود. درخت مقابلش جامه ای از پروانه به تن داشت و او نگران این بود که نتواند به س احل امن نگاه پروانه ی خود برسد. چندین بار گرد درخت به جستوجو پرداخت، اما هیچ نشانی از دنیای او نیافت. سرانجام پس از چند س اعت، بار دیگر کنار کوله اش نشست، ناامیدانه به درختی تکیه داد و در دنیای رنگارنگ مقابلش گم شد . دقایقی به همین منوال گذشت و در حالی که مرد در افکار خود غوطه ور بود، ناگهان وقوع انفجاری وجود او را از درون به رعشه انداخت. پروانه ها به یکباره از روی درخت پریدند و همچون ترکش های بمب در فضای اطراف پخش شدند! مرد با دیدن شکوه انفجار پروانه ها کاملا از خود بی خود شد و بی آن که لحظه ای پلک بزند، مبهوت تماشا ماند!..

این روزها با آدم ها نیستم!

دور خود پیله ای تنیده ام

از عشق!

به زودی پروانه خواهم شد

و پرواز خواهم کرد..

از متن کتاب

 




To Nagozashti Donya Jaye Badi Bashad
کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب