پشت جلد کتاب آمده است:

نمایشنامه "قطار سانست ليميتد" در سال ۲۰۰۶ به نگارش در آمد. و برای نخستین بار در ماه می همین سال به روی صحنه رفت. ماجرای این نمایش در آپارتمانی استیجاری و فرسوده رخ می دهد. در این نمایشنامه دو شخصیت سیاه 
محکوم سابق) و سفید (استاد دانشگاه) حضور دارند. عمده مسائل مطرح شده 
در این نمایش را می توان در موضوعاتی مثل خدا، سرنوشت، زندگی و مرگ خلاصه نمود. جریان داستان با نجات سفید به دست سیاه، در حالی که قصد داشت خودش را جلوی قطار سانست لیمیتد بیاندازد آغاز می گردد. سانست لیمیتد اسم قطاری است که بر خلاف آنچه در نمایشنامه اشاره می شود 
ایستگاه قطاری در ایالت نیویورک)، مسیر نیواورلئان تا کالیفرنیا را می پیماید. در اینجا غروب (sunset) به صورت نمادین به عنوان پایان روز، یا مرگ. روز، . استفاده شده است و قطار سانست لیمیتد به شکل استعاری، مفهوم مرگ را تداعی می کند. و سفید این قطار سریع السیر را برای پایان دادن به زندگی خود انتخاب کرده است. شخصیت های این نمایشنامه "سیاه" و "سفید" نامگذاری شده اند چرا که به واقع "سیاه پوست" و "سفید پوست هستند. اما داستان در مورد دو نژاد نبوده و نیست. بلکه روایت دو نوع نگاه و نگرش به زندگی ست. دنیای مدرن، "سفید" را سرخورده و ناامید کرده است. "سیاه" ولی بعد از یک درگیری سخت در ندامتگاه، وقتی مرگ را به چشم می بیند، به نظر می رسد به ادراک و شهود رسیده است. او تلاش دارد ایمان خود را با دیگران و یا دست کم با "سفید" به اشتراک گذارد. در ابتدا این "سیاه" است که کنترل اوضاع را به دست دارد اما باید دید تا پایان داستان و بعد از یک مکالمه و مجادله لفظی می تواند رقیبش را شکست دهد؟ آیا "سیاه" فرشته نگهبان است یا صرفا گناهکاری در جستجوی کورسوی رستگاری؟

 



The sunset limited
کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب