پشت جلد کتاب آمده است:

فوکو در برابر روان کاوی از جهانی سخن می گفت که در آن تعهدی به ابراز و بیان و بازنمایی میل خویش نداشتیم. چه شد که حقیقت فانتزیها جای حقیقت الذات فعال را گرفت ؟ به عبارت دیگر، فوکو می کوشید تا اخلاق را از اخلاقیات تفکیک کند. اخلاق نزد فوکو مبارزه ای بود برای زندگی ای که خواستار آن هستیم از طریق دگردیسی و تربیت خویشتن. هدف اخلاق فوکویی رهایی از بردگی خود بود: درست برخلاف روان کاری که می کوشید مدام این خود را همچون هسته ی سوبژکتیو هویت ما تقویت کند. در این نقطه بود که فوکو در برابر این وظیفه ی اندوه بار مسیحی روان کاوانه، تصوری شاد و یونانی را یافت: مراقبت از خود. یونانیان به چیرگی بر خود اهمیت می دادند، نه به شناسایی ژرفاهای خود (وظیفه ی اندوهبار کشف منشأ گناهان و تخطی ها در مسیری که در انتهای آن فیگور ادیپ، پیروزمندانه، انتظار ما را می کشد). خود همواره امری بیرونی بود که در معرض ساختن و اصلاح مستمر بود، ساختنی که هدفش چیرگی بر خویش بود، زیرا این حکم رانی بر خود شرط حکمرانی بر دیگران محسوب می شد. مسئله ی اصلی درس گفتارهای فوکو همین بود: نسبت بین حکم رانی بر خود و حکم رانی بر دیگران. 

 




The government of self and others
از همین نویسنده: میشل فوکو
کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب