پشت جلد کتاب آمده است:

مامان عزیزم! شما رنج و شادی من هستید. شما هیچ وقت مثل معلم ها که همیشه من را می زدند، کتک نزديد. حماقتام آنها را به چالش می کشید، فقط شما نوازشام می کردید، در سایه ی اندامتان رودی طلای جریان داشت. من روی زانویتان باغهای کم نور، دشتهای بی درخت و زیبایی مذهبی لووررادیده ام، آن رادرشما دیدم. زندگی ام صبحها همیشه موقع برخاستن از خواب، زندگی شما را تنفس کرده است. همان زندگی با همان پنجره، همان چشم ها، همان لب ها، همان آسمانصحبت های آدم ها در اطراف شما مثل جیک جیک پرنده ها در هوای یخبندان است. شما زنده ترین و لطیف ترین موجود هستید. نازنین ام، وقتی خواب ایدخودم را در شما پنهان می کنم! سرچشمهی من! سگهای رام نشدنی دیگر نمی آیند. دوست داشتم کوربودم تادرشبی ظلمانی زیبایی تان را حدس بزنم.




L'enfant Halluciné
از همین مترجم: عظیم جابری

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب