فلسفه داستایفسکی
- دسته بندی : کتاب فارسی > فلسفه و منطق
- کد محصول : 1.14202
-
وضعیت :
ناموجود
- شابک: 9786004900041
- مولف: سوزان لی اندرسن
- مترجم: خشایار دیهیمی
- وزن(گرم): 121
- تعداد صفحه: 143
- ناشر: نشر نو
- قفسه نگهداری در کتابسرا: B-29-2 | بخش B ستون 29 ردیف 2
- توضیح: رقعی شومیز خشایار دیهیمی
فلسفه داستایفسکی
کتاب فلسفه داستایفسکی اثر سوزان لی اندرسن است که با ترجمه خوب و روان خشایار دیهیمی منتشر شده است. همانطور که از عنوان کتاب مشخص است، این اثر به بررسی فلسفه داستایفسکی از میان رمانهایش میپردازد. در این کتاب، رمانهای مهم این نویسنده بزرگ روس مورد بررسی قرار میگیرد.
کتاب فلسفه داستایفسکی از مجموعهای به نام بزرگان اندیشه است که از جمله ویژگیهای این مجموعه زبان ساده آن است. اصطلاحات فنی و دشوار در آنها بسیار کم و خواننده برای مطالعه این کتابها به اطلاعات خاص و یا آشنایی با فلسفه نیاز ندارد. اما برای مطالعه کتاب فلسفه داستایفسکی بهتر است رمانهای داستایفسکی را خوانده باشید.
در پشت جلد کتاب، سخنی از ویچسلاف ایوانوف، منتقد و شاعر روس، درباره شخصیتهای رمانهای داستایفسکی آمده است:
شخصیتهای رمانهای داستایفسکی با گذشت زمان از ما دور نمیشوند؛ پیر نمیشوند، به قلمرو اثیری الهگان هنر کوچ نمیکنند… آنها در شبهای بیخوابی و تاریک بر در میکوبند، به بالینمان میآیند و ما را به گفتگوهای پرتشویش میکشاند. با هر تپش قلبمان داستایفسکی به ما میگوید: «آری، میدانم؛ و بیش از آن هم میدانم، و چیزهای دیگری هم جز آن میدانم.» او با نگاه خیره نافذ و مرموزش همواره در برابر ما میایستد، این راهنمای هشیار و تیزبین روح ما، و همزمان هم ما را هدایت میکند هم میپایدمان.
کتاب فلسفه داستایفسکی
این کتاب در هفت فصل نوشته شده است: فلسفه و آثار داستایفسکی / زندگی داستایفسکی / همزاد و یادداشتهای زیرزمینی / جنایت و مکافات / ابله و اهریمنان / برادران کارامازوف / ارزیابی نهایی. اما به شکل غیرمستقیم کتاب را میتوان به سه بخش اصلی نیز تقسیمبندی کرد:
آیا میتوان داستایفسکی را فیلسوف دانست؟
زندگینامه داستایفسکی
فلسفه داستایفسکی
همانطور که احتمالا میدانید، داستایفسکی به جز یادداشت های روزانه یک نویسنده، جز آثار داستانی کتاب دیگری ننوشته است و سوالی که مطرح میباشد، این است که: آیا میتوان در آثار داستانی فلسفهورزی کرد؟ در بخش اول سوزان لی اندرسن به این سوال پاسخ میدهد.
من معتقدم که آثار داستانی میتوانند بسیار فلسفی باشند، و معتقدم آثار داستانی فلسفی میتوانند تاثیر عمیقتری از آثار فلسفی معمولی بر خواننده بگذارند. اما گمان میکنم نمونههای آثار داستانی فلسفی واقعا بزرگ بسیار اندکند.
در بخش دوم زندگی داستافسکی به شکلی خلاصه آمده است تا خواننده هم با زندگی این نویسنده بزرگ آشنا شود و هم بداند که داستایفسکی در چه زمانی و با چه شرایطی آثار خود را خلق کرده است. زندگینامه دقیقتر و مفصل داستایفسکی را میتوانید در کتاب داستایفسکی جدال شک و ایمان مطالعه کنید.
درباره کتاب فلسفه داستایفسکی
بدون تردید اگر شما هم کتابهای فیودور داستایفسکی را خوانده باشید به عمق آنها پی بردهاید و متوجه فلسفه آن شدهاید. مخصوصا اگر آثار بزرگ این نویسنده مانند جنایت و مکافات یا برادران کارامازوف را خوانده باشید میدانید که درک همهجانبه این رمانها کاری بسیار دشوار است.
دلمشغولیهای داستایفسکی در طول عمرش همیشه همراه او بودند و خواننده این دلمشغولیها را میتواند در رمانها او نیز بهخوبی مشاهده کند. اما پی بردن به فلسفه موجود در کتابها و درک رمانهای این نویسنده با کمک کتابهایی مانند این کتاب و دیگر کتابهایی که درباره او و آثارش نوشته شده است آسانتر است.
به عنوان فردی که بیشتر کتابهای داستایفسکی را خوانده است، بعد از خواندن این کتاب کاملا شگفتزده شده بودم و به شما قول میدهم مطالبی که در این کتاب بیان شده باعث میشود شما هم شگفتزده شوید و بیشتر از قبل به فیلسوف بودن داستایفسکی پی ببرید.
جملاتی از متن کتاب فلسفه داستایفسکی
کامو هم میگوید، «رمان چیزی نیست مگر فلسفهای در قالب داستان.»
دوران کودکی و نوجوانی داستایفسکی در محیطی خفقانآور و ناشاد گذشت که تنها مایه آرامش در آن برای فیودور حضور مادری دوستداشتنی و خلاق، قصههای پریانی که دایههای روستایی متعدد نقل میکردند، دیدار خاله، و دوستی با برادر بزرگترش، میخاییل، بود که بعدها نزدیکترین دوست و همکار داستایفسکی شد.
داستایفسکی هرگز اعتقاد نداشت که بـرای رسیدن به جامعهای بهتر میتوان و بـایـد دست به انقلاب خشونتبار زد.
داستایفسکی، سالها پس از نوشتن همزاد، در نوامبر ۱۸۷۷ نوشت، اگرچه این رمان اولیه مشکلاتی از نظر «فرم» دارد، اما «اندیشه بیانشده در آن روشن است و هرگز در هیچیک از نوشتههایم اندیشهای جدیتر از این مطرح نکردهام.»
داستایفسکی در همزاد بهما میگوید ما نباید بخواهیم بخشی از خومان، خودی را که بودهایم، نفی کنیم؛ ما نباید آزادیمان را نفی کنیم.
آن نظریهای که انگیزه جنایت راسکولنیکوف شده است شاید بهنظر بسیار شبیه این نظریه نیچه بیاید که آدمها را میتوان به دو دسته «سرور» و «بنده» تقسیم کرد، که گروه نخست آدمهای واقعا خلاقی هستند که توانایی و حق انتخاب ارزشهای خاص خودشان را دارند. اما تفاوت مهمی میان این دو دیدگاه است که نباید از نظر دور داشت. «سرور» نیچه، یک «فوقانسان» بالقوه، خواستار قدرت فقط بر خویشتن است، خواستار انتخاب و عمل بر وفق ارزشهای خویش است تا بتواند تواناییهایش را بهنهایت درجه بپروراند. اما آدم «فوقعادی» راسکولنیکوف خواستار اعمال قدرت بر دیگران است. «فوقانسان» نیچه یک هنرمند است، در وسیعترین معنای کلمه؛ الگوی آدم «فوقعادی» راسکولنیکوف ناپلئون است.
داستایفسکی در اهریمنان بر ما فاش میکند از چه چیزی بیشازهمه میترسد: بدترین راههای ممکنی که در تصور او آدمها میتوانند از آزادیشان استفاده کنند.
داستایفسکی در رمان بعدیاش، که شاهکار اوست، یعنی برادران کارامازوف به این بحث میپردازد که ما چگونه باید از آزادیمان استفاده کنیم تا بهخدا ایمان بیاوریم تا نیهیلیست نشویم و از عواقب ویرانگر آن – جنون، خودکشی، و روا دانستن تباه کردن دیگران – در امان بمانیم.
از نظر داستایفسکی بسیار مهم است که ما آزادانه خدا را بپذریم. بنابراین، به نظر او معجزات نباید نقشی در ایمان آوردن یا بر سر ایمان ماندن داشته باشند. معجزات تردیدی در وجود خدا بر جای نمیگذارند. وقتی معجزه رخ میدهد ما مجبور میشویم به خدا ایمان بیاوریم، و دیگر ایمان آوردن به خدا موکول به اراده آزاد آدمی نمیشود که بخواهد ایمان بیاورد یا نیاورد.
کل فلسفه داستایفسکی بهاین عقیده بند است که ما در معنای اختیارگرایانهاش آزاد و مختار هستیم.
ما چه با داستایفسکی موافق باشیم که «اخلاق» باید مبتنی بر «دین» باشد، چه با او موافق نباشیم، بیتردید ارزشهای اخلاقی او ستودنی است. داستایفسکی تصویر خیالی خود را از جهان آرمانیاش بهدست میدهد و بعید است کسی آن تصویر را ازنظر اخلاقی برتر از جهان پر از حرص و آز، نابرابری، حسد، و خونریزی کنونی نداند. او درباره جهان آرمانیاش میگوید: «در آن جهان انسانها همه با هم همدل خواهند بود… و آزادی کامل انسانها برقرار خواهد بود، با این تعریف از آزادی که آزادی همدلی مشفقانهای است که ضامنش اعمال ماست، نمونهوار زیستن ماست، نیاز واقعی ما به برادری است، و نه تهدید گیوتین، و نه تهدید گردن زدن میلیونها آدم…»
On Dostoevsky