کتاب الهه دهم  
اولین چیزی که به یاد می آورم در مورد من با هرگونه سازگاری گفته شده بود، باهوش بودن من بود - و حتی در آن زمان فهمیدم که این نظری است که با همان تأیید و تحسین نسبت به من اظهار نظر کرده است. با این حال، من هرگز سعی نکردم مانند برخی از دختران ذهن خود را پنهان یا سرکوب کنم و خدا را شکر، زیرا این آغاز پایان کار بود.

 

 

پشت جلد کتاب آمده است:

الهه دهم از مقام خویش و نیز از نبوغ و نامیرایی خویش محروم شد. من می گویم محروم، اما در واقع این او بود که آن همه را به سبکی لباسی از خود واتکانید و در گوشه ای آرام رهایشان کرد. و آنچه او به دست آورد، بی کم و کاست همان چیزی بود که طلب کرده بود: صدایی برای بیان هرآنچه می خواست .
... حالا دانشجوها می خواستند برای قربانیان یک ترور و به خاطر دانشجویی که سال گذشته در تحصنی علیه دیدار شاه ایران از آلمان کشته شده بود، شمع روشن کنند و شب زنده داری کنند. جمعیت در حال حرکت به سوی ساختمان مجلس بود، جایی که همین حالا هم هزاران دانشجو در آنجا دور هم جمع شده بودند، دستان یکدیگر را گرفته بودند و شمعها را در هوا تکان می دادند و سرود می خواندند و فریاد می کشیدند. 
- از متن کتاب 

الهه دهم، داستان کاترین و رؤیایش در مصاف با مسألهای حل نشده و حل نشدنی است: فرض ريمان. ولی نه. صبرکنید، این نه رمانی است درباره ریاضیات، کتابی است که در آن ریاضی به منزله لنزی است تا از آن به مسائلی بس حاد و تکان دهنده نظر کنیم. 
- مایکو لنتینگ 




The Tenth Muse

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب