کتاب دفاع از دیوانگی
بیست سال که توی دایره ی جنایی اداره ی پلیس نیویورک باشید، همه جور چیزی می بینید. مثلا این که یکی از سهام دارهای وال استریت سر این که کی کانال تلویزیون را عوض کند، بردارد قند عسلش را قیمه قیمه کند یا خاخامی که شکست عشقی خورده، تصمیم بگیرد باسیل سیاه زخم بریزد روی ریشش و بعد همه را یک دفعه دم بکشد تو. به همین خاطر بود که وقتی یک بابایی آمار یک جنازه را توی ریورساید درایو، سر خیابان هشتادوسوم، داد که نه سوراخ گلوله رویش بود، نه زخم تیزی داشت و نه اثر کتک کاری، فوری نیفتادم به نتیجه گیری های مدل فیلم های نوآر، و به جای آن، موکولش کردم به یکی از آن هزاران تکان طبیعی یی که جناب شاعر معتقد بود بدن وارث شان است، اما نپرسید کدام شان. وقتی دو روز بعدش یک نعش دیگر هم توی سوهو پیدا شد، که البته اثری از آثار بدرفتاری هم رویش نبود، و سومی را هم توی سنترال پارک پیدا کردند، دکسدرین را گذاشتم کنار و به معشوق ابدی ام گفتم که یک مدت مجبورم تا دیروقت سر کار باشم. «عجیبه!» این را همکارم، مایک سویینی، موقعی که داشت آن نوار زرد معروف را دور صحنه ی جنایت می کشید، گفت. مایک خرسی است برای خودش که راحت می شود با خرس واقعی اشتباهش گرفت، و اصلا چندتایی باغ وحش هم باهاش تماس گرفته اند که وقت هایی که خرس واقعی مریض می شود برود و جایش را پر کند.

 

پشت جلد کتاب آمده است:

وودی آلن این «بزرگ ترین و شناخته شده ترین کارگردان فیلم های کمدی تاریخ سینما»، که تاکنون بیست و چهار بار نامزد جایزهی اسکار شده و از این بیست و چهار بار، چهار بارش را از آن خود کرده، و علاوه براین، دو بار جایزهی گلدن گلوب را به خانه برده و یک بار نیز جایزه بفتا، در 
دفاع از دیوانگی» ما را به ضیافت دنیای دیگری از وودی آلن دعوت می کند؛ دنیایی که دیگر محدود به بازیگری و کارگردانی و نوشتن فیلم نامه هایش نیست. در این دنیا، ما با داستان نویس و طنزپرداز قهاری روبه رو می شویم که همچون جهان سینمایی اش بازتاب دهندهی همان پرسونای دوست داشتنی وودي آلن در فیلم هایش است (همچون چارلی چاپلین که پرسونای ولگرد را در بیشتر فیلم هایش به نمایش می گذاشت هرچند در این طنزنوشته ها و در بیشتر مواقع، جای این پرسونا را دیگرانی گرفته اند که او به دنیای طنز خود راهشان داده و با آنها بازی می کند: شخصیتی خودبیمارانگار، پر از خاطره های دوران کودکی، هنردوست، دل مشغول روابط با زنها، دایم در حال نق زدن و شکوه کردن، و به شکلی آبزورد پراز اندیشه های فلسفی و... و خیلی خیلی چیزهای دیگر.

وودی آلن در «دفاع از دیوانگی» ما را وارد بازی یی می کند که هم سرگرم مان می کند، هم ما را با بسیاری چیزهای مدرنیته مواجه می سازد برای خوداندیشی وخود پرسیدن از خویش به عنوان انسان. آلن با دغدغه های فلسفی اش ما را مدام با پرسش های متعددی رویارو می کند، در هیات همان پرسونای کوچک اندامش با عینک گرد ته استکانی مشکی و صدای نازک و لبخندهای ريزش در فیلم های دوست داشتنی و به یادماندنی اش که جز نوستالژی های همیشه ی سینما است. 

 



کتابهای مرتبط

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب