پشت جلد کتاب آمده است:

 

...گارشین را به حق پیشتاز چخوف دانسته اند، کسی که راه را برای نویسندگی چخوف هموار کرد. گارشین از چنان در بالایی برخوردار بود که حتی رنج گیاهی یا مورچه ای را به خوبی لمس می کرد. چنین در کی بیشک ناشی از حساسیت بسیار زیاد او بود که زمانهاش کمتر آن را می فهمید.. ایوان بونین نویسنده سرشناس روسی گفته است، اگر گارشین زندگی طولانی تری میداشت یکی از بزرگ ترین نویسندگان روسیه می شد. البته همین آثار باقی مانده از گارشین هم نبوغ فراوان او را در داستان نویسی به خوبی نشان می دهد. همین داستانها، چهره صمیمی و دوست داشتنی او را به ما می نمایانند. چهره ای که عمیقا محبوب خوانندگان روسی است و داستانهای او را پیوسته می خوانند و ناشران روسی آنها را در شکل های گوناگون به چاپ می رسانند. گارشین همزمان با نویسندگان بزرگی نظیر تالستوی، کارالنكو، داستایفسکی، اوسپنسکی و چخوف و نقاش بزرگی مانند ایلیا رپین زندگی می کرد، با بسیاری از شخصیت های برجسته زمانه خود مکاتبه داشت که برخی از آنها خاطراتی درباره او نوشته اند. ماکسیم گورکی زمانی که در ایتالیا می زیست، خواندن آثار او و شناختن چهره نجیبش را در نامه ای توصیه می کند. به جرئت می توان گفت که گارشین روح لطیف، حساس، بی آلایش و عرفانی روسی است که در سایه خشونت ها و پرخاشگری های جامعه ای مستبد پنهان مانده است....

از مقدمه مترجم

 




یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب