پشت جلد کتاب آمده است:

در آغاز همین کافی بود. از نظر آماندا پرونده کمی پیچیدگی داشت، اما نسبتا روشن بود. پزشکی قانونی، دین پرایس را متهم به قتل ویلیام رابرتز، ایلین و جیمز داوسون می دانست. در ماجرای کشته شدن پسرش بیگناه بود، اما گویا پرایس شروع به تحقیق درباره دلایل ناپدید شدن چارلی کربتری کرده بود، حل کردن مشکلات به شیوه خودش! البته همسرش هم آن روز می گفت که او «حلال مشکلات» است. آماندا حالا چیزهایی درباره سابقه دین پرایس در ارتش و کوشش او به منظور یافتن هدفی که بتواند به یک باره به زندگی غیر نظامی بازگردد، می دانست پسرش میشل، بهانه ای برای بازگشت او به چنین زندگی ای بود. وقتی از دستش داد چیزی در درونش برای همیشه فرو ریخت. جسد دین پرایس فردای روزی که پائول را ربوده بود در اعماق جنگل پیدا شد. وقتی میان درختان او را تعقیب می کرده است مچ پایش پیچ میخورد، که او ظاهرا میخواسته خودش را از انجا نجات دهد، اما بعد از مدتی امیدش به فرار را از دست داده بود. آماندا تصاویر صحنه ای را که به هنگام طلوع آفتاب، ماموران از پرایس گرفته بودند دیده بود. مردی مثل او هیچ خوشش نمی آمد به دست پلیس بیفتد. جسد او درحالی پیدا شد که روی زمین پشت به تنه ی درختی نشسته و رگ دستش را زده بود. دور و برش غرق خون بود.




The Shadows

یک بررسی بنویسید

توجه : HTML بازگردانی نخواهد شد!
    بد           خوب